نوشته زیبای عزیزمان آقای غلامرضاقلیچ خانی نامه اول جوشقان قدیم

نامه اول
نوشته زیبای عزیزمان آقای غلامرضا قلیچ خانی درباره جوشقان قدیم
شریعت عزیز سلام
احیا کننده جوشقانی نوین و پویا 
برای همسن و سالان من که جوشقان دهه های چهل و پنجاه را دیده اند روستای آبا و آجدادی معنای دیگری دارد 
مگر میشود جوشقان را در آن روزها و شبهای خاطره انگیز دیده باشی و یادی از زنان و مردان سخت کوشی که در زیر آفتاب سوزان تابستانهایش سختی ها برده اند و سخت تلاش کرده اند نکنیم ؟
چگونه میشود دکان مرحوم کربلایی حسین را ندیده باشیم ؟ اوستا عباس آهنگر را چطور؟
سید ابوالفضل را که در میدان آباد جلوی مسجد آنروزها مغازه ای کوچک را اداره میکرد چطور؟
آیا هنوز هم کسی قشم را بیاد دارد؟
مش رفیع متولی مسجد را چطور؟
تقی حمامی و آن زن آرام و صبورش . آسیابان ده را که هر چه به مغزم فشار میاورم نامش را بیاد نمیاورم . کدخدای ده را چطور؟
آیا الان کسی حمام قدیمی ده را که در غربی ترین نقطه روستا به همت مرحوم شیخ احمد بنا شده بود و آن چشمه کوچک جلوی آن را که به بولاخ شهرت داشت و مرکز تجمع زنان و دختران این سمت روستا بود بیاد دارد؟
مینی بوس مرحوم علیرضا ولدخانی را که صبحها در سی متری جی مسافران به شهر رفته ده را باز می گرداند و بعدازظهر به شهر رفته ها را تا درب منازلشان بدرقه میکرد چه کسی دیده است؟
نامی از همای باجوها و کر ربابه ها و دل آرام باجو ها و که و که و که در هیاهوی امروز  نمی بینم.
آیا کسی از آن نسل طلایی زندگی سنتی خرمنگاه را میشناسد ؟ همانجایی که الان روستای جدید جوشقان با خانه های نوسازش جلوه نمایی میکند. جنجل ها کجا از یاد رفته اند ؟ آخ که چه لذتی داشت نشستن بر روی صندلی خرمنکوبهایی که گاوهای تنومند روستا آنرا میکشید
آیا لذت باد دادن گندمهای طلایی که حاصل دست رنج دستهای پینه بسته اجدادمان بود را حس کرد ه اید ؟ آن زمان که هنوز پای تراکتورها به روستایمان باز نشده بود . 
آنروزها که دود تنورهای خانگی ده بوی نان تازه را به سفره خالی اما پر صفای همولایتی هایمان دعوتمان میکرد .
اکنون سالها از آن زمان میگذرد و گذر عمر غباری از فراموشی بر ذهنمان نشانده که گاه و بیگاه تصویری و عکسی ازآن زمان  اشکی بر گونه هایمان مینشاند.
بزودی شما را هم در آن عکسها و تماشای روستای زیبایمان در آن سالها شریک میکنم 
منتظرم باشید. غلامرضا قلیچ خانی 
باتشکربسیارفراوان از آقای غلامرضاولدخانی جهت ارسال مطلب فوق ، بی صبرانه منتظر ارسال مطالب وتصاویر درموردجوشقان  قدیم توسط ایشان ودیگر اهالی باصفای جوشقان ساوه می باشیم. ارادتمند : محمدشریعت بهادری

۳ دیدگاه نوشته شده است! می توانید دیدگاه خود را بنویسید

  1. محمد گفت:

    اقای قلیچ خانی عزیز ممنونم ازجملات ودل نوشته ای زیبایتان واقعا یادش بخیر

  2. reza fazli گفت:

    خدایم خداییست…

    که اگر سرش فریاد بزنم،

    به جای اینکه با مشت به دهانم بزند،

    با انگشتان مهربانش

    نوازشم میکند و میگوید:

    {می دانم جز من کسی را نداری}…

  3. reza fazli گفت:

    هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود،

    دری دیگر باز می‌شود ولی ما اغلب چنان به در بسته

    چشم می‌دوزیم که درهای باز را نمی‌بینیم

دیدگاه خود را به ما بگویید.